دانیل: سی سال داشت و در شرکت نساجی کار می‌کرد. او نمی‌توانست به خوبی از پس مدیریت افراد برآید. بیشتر ترجیح می‌داد کارهای دیگران را انجام دهد. دانیل در تله‌ی زندگی اطاعت گرفتار شده بود.

دانیل خیلی مردم‌دار بود. او همیشه نیازهای دیگران را بر نیازهای خودش ترجیح می‌داد. اگر دیگران از او نظر می‌خواستند می‌گفت: «برای من مهم نیست، شما تصمیم بگیرید.»

دانیل سعی می‌کرد با احیای نقش «بله قربان‌گو»، همسر و بچه‌هایش را راضی نگه دارد. او در برابر تمام خواسته‌های فرزندانش کوتاه می‌آمد. او سعی می‌کرد علی‌رغم میل باطنی‌اش به شرکت برود تا پدرش راضی و خشنود باشد.

با وجود این که سعی می‌کرد دیگران از دست او راضی باشند، ولی با این حال در ته دل از دست آنها عصبانی بود. او خیلی فداکار بود. اگرچه فرزندانش از سهل‌گیری او سوءاستفاده می‌کردند با این حال از دست او راضی هم نبودند چون نمی‌توانست نقش یک پدر مقتدر را ایفا کند. پدر دانیل به دلیل برخوردهای نامناسب و خجالتی پسرش با کارمندان، همیشه از دست دانیل دلخور و ناراضی بود.

 

اگرچه دانیل از الگوهای رفتاری‌اش آگاهی چندانی نداشت، اما عصبانی بود. به دلیل این که جربزه نداشت نیازهایش را برآورده کند، در عمق وجود عصبانی بود. این الگوی رفتاری سابقه‌ی دیرپایی داشت. پدر دانیل زورگو و دیکتاتورمنش بود و با دو سلاح «زورگویی» و «کنترل»، روی سر دیگران سوار می‌شد. همه چیز بایستی مطابق میل پدر دانیل بود. اگر در دوران کودکی با پدرش مخالفت می‌کرد به شدت تحقیر و تنبیه می‌شد. مادر دانیل نیز نقش یک خانم «گوش به فرمان» را بازی می‌کرد. خیلی از اوقات افسرده بود. دانیل سعی می‌کرد از مادرش مراقبت کند تا حال وی بهبود یابد. بنابر این در چنین فضایی، نیازهای دانیل محلی از اِعراب نداشتند.


روانشناسی دانیل ,می‌کرد ,دیگران ,راضی ,عصبانی ,خیلی ,ترجیح می‌داد منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه لوازم خانگی چشم انتظارم تحقیقات دانشجویی دسیس حمایت از کالای ایرانی همه چی موجوده تابستون اجناس فوق العاده شادمهر کلاسیک اطلاع رسانی بردخون